مجازستان

دنیای مجازی من

مجازستان

دنیای مجازی من

شکوفا کن..

 

 

 

 

 

شکوفا کن ،  

 

گل سرخ پنهان جانت را  

 

بهار را باور کن 

 

و بنگر، 

 

ستاره باران آسمانت را .. 

  

سیدحسن خمینی هم از پدر و پدربزرگش...

سیدحسن خمینی هم از پدر و پدربزرگش...

 

 

...هنوزبیست سالی از رحلت امام بزرگوار ما نگذشته است...

... مهم نیست تا بوده همین بوده.خداوند مرا با امام وفرزندانش محشور...

... عده ئی اندک نمیخواهند سخنان من را بشنونند اما شاید دیگرانی... 

 

این سه جمله ی سیدحسن خمینی نوه بنیانگذارچمهوری اسلامی ومعمارسیستم

ولایت فقیه عادل جامع الشرایط است که درسالگرد درگذشت پدربزرگ فقیدش

با بغض ادا کرد و دل من یکی وشاید خیلی ها را سوزاند. والبته نشان داد که

نه! چیزهایی از پدر وپدر بزرگش با خود دارد وآنجورکه عده ئی فکرمیکردند

هم په په نیست..   

  

اما این سه جمله به اندازه سه ساعت سخنرانی قویترین سخن رانان سی سال

گذشته روشنگر و پرمعنا بود.. شاید بخاطرآنکه ازدلی شکسته برمی آمد..

البته اگربصیرت اضافه برمضاعف کرکره ی درک مان راپائین نکشیده باشد..

بگذریم.. البته من قصد هواداری از سیدحسن خمینی و یا بنای طرفداری

جوانانه ازموسوی وکروبی را مثل جوگیری ساده دلانه روزهای انتخابات

دهم ندارم..چرا که خوشبختانه عمری ازمن گذشته و رفتارهای سیاسی غیر

قابل پیش بینی را از سیاستمردان کشورم بسیار دیده ام.. اصلا که می تواند

پیش بینی کند چند هفته یا چند روزدیگرقراراست خاتمی وکروبی وموسوی

 وحتی سیدحسن خمینی به سرنوشت مسعود رجوی و بنی صدر وقطب زاده

و منتظری و دیگران دچار شوند.. و یا فرارکنند..  

آنوقت جوانان بیچاره را

 

بجرم آنچه افتد و دانی روانه ی سینه ی نیستان اعراب کنند..

 تاریخ را هم کم نخوانده ام مگر امیرکبیربدبخت و مصدق بیچاره جرمشان

 چه بود که ما ملت سلحشور آن بلاها را بسرشان آوردیم..

چرا دور برویم... مگر پدربزرگ سیدحسن خمینی ویا پدرمخلص وخدمت

گذارش چه هیزم تری به آن عده ی اندک و یا فرمان فرمایان شان فروخته

بودند که سزاوار آن رفتارها با خود وپسر و نوه ونتیجه اش شد..

وما که باشیم ..ما که نه سر پیازیم نه ته پیاز.. و نه از پیازخوشمون میاد..

البته این پست را برای خودم نوشتم که یادم نرود.. چون ازلحاظ ساده دلی

وجوگیرشدن اگر نگویم مضاعف ولی در اوجم بعضی وقت ها..

 وقصد اشاعه فلان ونیت مشوش کردن بهمان را بهیچوجه نداشته ام.. 

قسم میخورم.. 

.

اگر..

تصور کن ، اگر هر کس بخاطر مهربانی هایش ستایش 

 و بخاطر لبخندهایش سپاسگذاری می شد 

دنیای ما چقدر قشنگ تر می بود..  

 

آه ای چه..

آه ای چه! آه ای چه!

چکاوک زیبای چپها

چکاد قله ی عشق

چریک چنگ و چراغ

چکمه و چکامه.. 

چالاک مرد بیشه های اندیشه

بیش از چهل و چند سال

از آن لحظه ی تاریک گذشت 

که تو بیتاب رهایی ازچنگال گوریلها

چونان شیری در قفس می غریدی

و طنین صدایت هرلحظه در ذهن می پیچد

آن دم که گفتی:

می دانم مجبوری

شلیک کن بزدل

تو داری یک مرد را میکشی. 

                              3/3/89